اصولا آدم کم صحبتی بوده ام همیشه ، از بچگی همین جور بوده ، البته این کاملا نظر آدمهائی است که با من ارتباط داشته اند ،خودم فکر می کنم زیادی حرف می زنم و فکر می کنم بیشتر کلماتی که تا حالا از دهن من در آمده هیچ ربطی به خودم نداشته اند ، ارتباط آنها بیشتر فکر می کنم با آدمهائی بوده که طرف صحبتم بوده اند یا حتی به آنها هم هیچ ربطی نداشته و فقط تصوری بوده که من داشته ام از چیزی که می تواند برایشان جذاب باشد ،مثلا امشب کلی راجع به میشل پلاتینی و زیدان حرف زدم و این وقتی بود که سر شام داشتیم با رضا فوتبال می دیدیم نمی دانم چرا کاملا الکی گفتم پلاتینی شاید در حد زیدان بوده و ادامه دادم آن وقت ها خب بازی فوتبال مثل امروز نبود ، شرایط تیم فرانسه با امروزش فرق داشت از همین جا بحث رفت به بچگی من و اینکه کاملا سکسی فکر می کرده ام و همه ی این حرفها همان وقت که از دهنم در می آمدند با این سوال همراه بودند که اینها را باید بگویم یا نه ، فکر می کنم تمام جملات امشب را چند بار دیگر هم گفته باشم شاید حتی با خود رضا دو سه بار دیگر پلاتینی و زیدان را با هم مقایسه کرده باشم و حتی شاید نتیجه ای که در دفعات قبل می گرفتم کاملا بر خلاف آنچیزی باشد که امشب گفتم
کل این قضیه از یک مکالمه ی تلفنی شروع شد با دختری که فکر می کنم از شبیه ترین آدمها به من باشد ، هردو بعد از خنده ی اولیه که کاملا پر از محبت بود خلع سلاح شده بودیم ، هیچ حرفی نمانده بود چون هر حرفی برای جفتمان یک خلا بود ، خلا ارتباط واقعی ، در حقیقت هر حرفی مارا به بازی همیشگی همه ی آدمها می کشاند و کل علت وجودی رابطه را از بین می برد ولی انگار ناچار بودم از اینکه بگویم چه خبر ؟ تعریف کن ؟ و او شروع کرد به تعریف کردن همه ی آن چیزهائی که نه برای او دیگر مهم بود و خداحافظی سردی که شاید جفتمان را از همیشه خسته تر می کرد
کل این قضیه از یک مکالمه ی تلفنی شروع شد با دختری که فکر می کنم از شبیه ترین آدمها به من باشد ، هردو بعد از خنده ی اولیه که کاملا پر از محبت بود خلع سلاح شده بودیم ، هیچ حرفی نمانده بود چون هر حرفی برای جفتمان یک خلا بود ، خلا ارتباط واقعی ، در حقیقت هر حرفی مارا به بازی همیشگی همه ی آدمها می کشاند و کل علت وجودی رابطه را از بین می برد ولی انگار ناچار بودم از اینکه بگویم چه خبر ؟ تعریف کن ؟ و او شروع کرد به تعریف کردن همه ی آن چیزهائی که نه برای او دیگر مهم بود و خداحافظی سردی که شاید جفتمان را از همیشه خسته تر می کرد