Thursday, June 2, 2011

ما مردمان سوخته بین دو حماقت حقیقتش اینست که هیچ کاری از دستمان ساخته نیست، نه زورمان به زوردار می رسد که برای ماندن و داشتن ، هر جنایت و توحش و کثافتی که بشود و نشود تصور کرد را می کند و نه توان در افتادن با جهل مظلوم را داریم که جهلش را به اسم فضیلت در اندرونی ترین لایه هایش شیاف کرده اند ، این وسط درگیر درگیریهای خودمان بلکه معنایی به این نفس کشیدن اجباری بدهیم که کاش جرأتش را داشتیم و تمامش می کردیم . از خودمان بیشتر از همه خسته ام ، هیچ کاری برای کردن ندارم و فکر می کنم هرکسی که کاری دارد جزئی از دو دسته است بی شک .رنجور در پی حفظ آبرویم هستم در پی حفظ حرمت های پوسیده ی گندیده که حالم را همیشه به هم زد ه اند
رؤیای آگاهی بخشی توهم بزرگ چپ است ، چیزی که تاریخ نشان می دهد باز تولید مداوم جهل است و حماقت

Wednesday, May 11, 2011

Saturday, April 2, 2011

Monday, March 14, 2011

IDIOTEN

همین جور بی وقفه دنبال چیزی می گردم که حال بدهد ، چیزی که درآن حال بدهد ، بی وقفه
سونات ویلن و پیانو بارتوک چند سال پیش حال داد ، دقیق هشت سال پیش یا نهایت بوده باشد هفت سال پیش
قبل ترش باز بارتوک حال داده بود : ماندارین شگفت انگیز
دو هفته قبل فیلمی دیدم از لاس فون تریه به اسم « دیوانه ها » کمی حال داد
به هر حال ، حال داد


Wednesday, March 9, 2011

خسته کننده است جدی این ساحت بالای موسیقی سنتی عزیزمان ! و خسته کننده تر هم می شود وقتی مثل من بشود کسی
حال توضیح ش را ندارم

Monday, March 7, 2011

همه ی نخواستن

راستش کل تلاش ها یی که کرده ام در این چند ساله سپیشیالی ! و می کنم در این چند ماهه به ویژه ! همه با حجم انبوهی از نخواستن برخورد کرده و می کنند
آلتدو دقیق نمی دانم که ریشه ی این تباهی چیست ولی می دانم که چیزیست در خودم ـ با لبخند کریهی با خودش می گوید: این شامل همه چیز میشود ، عشق که دیگر بدیهی ـ تمام روز را می توانم در پلک زدنی نابود پنداشته و هر چه که باید را نشاید بنگارم
غم دل چند توان خورد که ایام نماند
گو نه دل باش و نه ایام
چ........ ه خواهد بودن؟ رییِ لی

پ ن : ابولسن خان صبا را دوست می داریم

Saturday, February 5, 2011

این کیبورد این فارسی ندارد ، همین باعث شده تا میلم به نوشتن که مدتی است دوباره دارم همش در جنگ با تنبلیم که همیشه داشته ام کم بیاورد و ننویسم ، الان که دارم می نویسم می بینم که خیلی هم سخت نیست ، ، تقریبا تمام حروف را با ضریب اشتباه یکی اینور و آنور درست می نویسم ، ولی ذهنم کمی خسته می شود از این همه فکر کردن به جای حروف ، دقیقن سی سانتیمتر پشت لپتاپ یک کیبورد هست با نشانه های فارسی ، حال علم کردنش را ندارم ، آخر این باعث جابه جا کردن خیلی چیزها می شود ، کل این ماجرای میل به نوشتن آنقدر نمی تواند جدی باشد لابد ، باری به هر جهت بازی اش می کنم ، این ن و م را و ر و د را همش اشتباه می زنم ، یعنی حرف ر را با حرف د و البته که چ ج ح خ این چهار تا را هم ،بقیه ی چیزها آنقدر هم بد نیست ، فکر می کنم اگر ده خ..... دنبال ط می گشتم ، طبیعتن به شکل طبیعی نمی شد پیدایش کرد ، فکر می کنم الان دیگر خیلی خیلی بهتر شده ام ، ده خط دیگر اگر بنویسم فکر می کنم که نبودن این نشانه ها هیچ مشکلی برایم ایجاد نکند . پس شاید از این به بعد نوشتم