Sunday, February 8, 2009

راحت تر

همه چیز ردیف شده تقریبا ، بالاخره آنتی ویروس هم به روز شد و همان اول کار یک تروجان کشف کرد ، تروجان لعنتی از کجا آمده بود نمی دانم ، خنده دار است این وضعیت ، سیستم ویروس تولید می کند تا آنتی ویروس بفروشد ، یک عده علاف هم از این قبل صاحب پولی می شوند ، کثافتی که ضررش به من و امثال من بدبخت می رسد نه به آن کمپانی ها و صاحبان کله گنده شان ، همه چیزهمین تور است ، آخر یک عده عرب مسلمان پاپتی سوسمار خور کجا می توانند صاحب تشکیلاتی مثل القاعده و طالبان شوند اگر ... بگذریم ، قراری گذاشته ام که هر شب بنویسم ، هر چه دلم خواست ، اینجا مخاطبی نداردم ، امیدوارم تا آخر هم همین جور بماند ، نوشتن همین و تمام ، این اسم کتابی است شاید رمانی ، نمی دانم ، از مارگریت دوراس ، آنوقت ها دلم می خواست بخوانمش ولی هیچ وقت نخواندم عوضش عاشق را خواندم ، فکر می کنم شاهکار بود ، کاش می شد یک بار دیگر بخوانمش می خواهم ببینم چرا آنقدر دوستش داشتم ،ولی هر چه بود شروع یک چیزی بود ، کشف یک جور دیگر رمان و داستان ، این قضیه برای هجده سالگی است فکر کنم ، شعر های شاملو هم حسش برایم همین است ، یک بار باید بخوانمشان ،
میلادت مبارک
ای واحد آماری
ای قربانی کاهش نوزاد مرگی

No comments: