Sunday, August 23, 2009

چیزی نمی تواند پاسخ گوی زجری باشد که انسان در جهان می کشد ، این جمله نمی تواند حسش را برساند و این آزارم می دهد ، نمی خواهم به نقد پاسخ های مذهب به معمای چرائی آفرینش انسان بپردازم ولی من را قانع نمی کند کسی که آسیب دیده ، انسانی که زجر کشیده – زجر کش شدن انسان شاید بهترین توصیف باشد ، دقمرگ شدن – انسانی که دقمرگ شده را چیزی تسکین نمی دهد و این کل این نگرش را و هر نگرش دیگری را که بخواهد با دیدی فرای واقعیت به رنج بپردازد و پاسخی روشن و ساده از روی حماقت بدهد زیر سوال می برد ، شاید روند کلی تاریخ زیستن انسانها به کم شدن درد بیانجامد ، کم شدن رنج زیستن ، بی عدالتی ، ظلم و ... اما این چیزی از بی معنائی زیستی چنین نمی کاهد ، مرگ صدام تقاص کدام یک از بیشمار جنایت هایش بود ، کدام قربانی از مرگش تسلا یافت ، جوان پانزده ساله ای که وحشیانه به او تجاوز می شود ، به او تجاوز شده است وحشیانه ، به همین سادگی بدون هیچ جوابی

No comments: